اين قطعه را در تعزيت پدر بزرگوار خود سروده ام

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
پدر آن تيشه که بر خاک تو زد دست اجل
تيشه اى بود که شد باعث ويرانى من
يوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ، گرگ تو شد، اى يوسف کنعانى من
مه گردون ادب بودى و در خاک شدى
خاک، زندان تو گشت، اى مه زندانى من
از ندانستن من، دزد قضا آگه بود
چو تو را برد، بخنديد به نادانى من
آن که در زير زمين، داد سر و سامانت
کاش ميخورد غم بى سر و سامانى من
بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم
آه از اين خط که نوشتند به پيشانى من
رفتى و روز مرا تيره تر از شب کردى
بى تو در ظلمتم، اى ديده نورانى من
بى تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند
قدمى رنجه کن از مهر، به مهمانى من
صفحه روى ز انظار، نهان ميدارم
تا نخوانند بر اين صفحه، پريشانى من
دهر، بسيار چو من سربگريبان ديده است
چه تفاوت کندش، سر به گريبانى من
عضو جمعيت حق گشتى و ديگر نخورى
غم تنهائى و مهجورى و حيرانى من
گل و ريحان کدامين چمنت بنمودند
که شکستى قفس، اى مرغ گلستانى من
من که قدر گهر پاک تو ميدانستم
ز چه مفقود شدي، اى گهر کانى من
من که آب تو ز سرچشمه دل ميدادم
آب و رنگت چه شد، اى لاله نعمانى من
من يکى مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد
که دگر گوش ندارى به نوا خوانى من
گنج خود خوانديم و رفتى و بگذاشتيم
اى عجب، بعد تو با کيست نگهبانى من!



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید