شماره ٥٨: اين حسن و آن لطافت در حور عين نباشد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اين حسن و آن لطافت در حور عين نباشد
وين لطف و آن حلاوت در ترک چين نباشد
ماهى اگر چه مه را بر روى گل نرويد
جانى اگر چه جان را صورت چنين نباشد
از جان و دل فزونى وز آب و گل برونى
کين آب (و) لطف هرگز در ما و طين نباشد
اى خدمت تو کردن بهتر ز دين و دنيا
آنرا که تو نباشى دنيا و دين نباشد
مشتاق وصلت اى جان دل در جهان نبندد
انگشترى جم را زآهن نگين نباشد
چون دامن تو گيرد در پاى تو چه ريزد
بيچاره يى که جانش در آستين نباشد
هان تا گدا نخوانى درويش را اگرچه
اندر طريق عشقش دنيا معين نباشد
اندر روش نشايد شه را پياده گفتن
گر بر بساط شطرنج اسبى بزين نباشد
مرده شناس دل را کز عشق نيست جانى
عقرب شمر مگس را کش انگبين نباشد
آن کو بعشق ميرد اندر لحد نخسبد
گور شهيد دريا اندر زمين نباشد
الا بعشق جانان مسپار سيف دل را
کز بهر اين امانت جبريل امين نباشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید