شماره ١٤١: دل درو بند که دلدارت اوست

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دل درو بند که دلدارت اوست
ره او رو که بره يارت اوست
کار اگر بهر دل دوست کنى
بى گمان عاقبت کارت اوست
در نخستين قدم از ره او را
يافت خواهى که طلب کارت اوست
هست سر بر تن چون گل بر شاخ
ليک در زير قدم خارت اوست
دل يکى کن بدو عالم مفروش
خويشتن را چو خريدارت اوست
تا بدان حضرت اعلى برسى
چاره يى ساز که ناچارت اوست
با کسى درد دل خويش مگوى
که دواى دل بيمارت اوست
تويى تست که تو با همه کس
فخر ازو مى کنى و عارت اوست
دور کن از رخ خود گرد خودى
زآنکه بر آينه زنگارت اوست
عندليب چمن عشق شدى
خوش همى گوى که گلزارت اوست
سيف فرغانى بهر دل خويش
عافيت خواه که بيمارت اوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید