شماره ١٩١: مرا بغير تو اندر جهان دگر کس نيست

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مرا بغير تو اندر جهان دگر کس نيست
بجز تو دل ندهم کز تو خوبتر کس نيست
بچشم حال چو ما را خبر معاينه شد
بعين چون تو نديديم و در خبر کس نيست
مرا که ديده دل از تو روشنى دارد
بهر کجا نگرم جز تو در نظر کس نيست
بگرد کوى تو هر عاشقى که کشته شود
شهيد عشق بود خون بهاش بر کس نيست
جهان بجمله خرابست و نيست آبادان
بجز دلى که درو غير تو دگر کس نيست
جهانيان اگر از حسن روى تو خبرى
شنوده اند چرا طالب اثر کس نيست
ره تو معنى و اين خلق صورت آرايند
ز بهر کار تو اندر جهان مگر کس نيست
دهان بياد تو گر خوش نمى کنند اين خلق
ز بى کسى مگس اينچنين شکر کس نيست
ز بهر صبح وصالت که کى زند نفسى
شبى ز شوق تو بيدار تا سحر کس نيست
چو عقل بر سر کويت گذر کند داند
که راه عشق تو اى جان بپاى هر کس نيست
اگر ز پرده برونست سيف فرغانى
چو آستانه بجز وى مقيم در کس نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید