شماره ٢٦٨: اى که در باغ نکويى بتو نبود مانند

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى که در باغ نکويى بتو نبود مانند
گل برخسار نکو سرو ببالاى بلند
هيچ کس نيست زخوبان جهان همچون تو
هرگز استاره بخورشيد نباشد مانند
با وجود تو که هستى ز شکر شيرين تر
نيست حاجت که کس از مصر بروم آرد قند
کبر شاهانه تو شاخ اميدم بشکست
ناز مستانه تو بيخ قرارم برکند
ساقى عشق تو ما را بزبان شيرين
شربتى داد خوش و شور تو درما افگند
عاشق روى تو از خلق بود بيگانه
مرد را از عشق تو خويش ببرد پيوند
در جهان گر نبود هيچ کسى غم نخورد
زآنکه درويش تو نبود بکسى حاجتمند
گربرو عرضه کنى هشت بهشت اندر وى
نکند بى تو قرار ونکندجز تو پسند
هر کرا عشق تو بيمار کند جانش را
ندهد شهد شفا ونکندزهر گزند
دل او از غم تو تنگ نگردد زيرا
نيست ممکن که از آتش کند انديشه سپند
دست تدبير کسى پاى گشاده نکند
چون دلى را سر گيسوى توآرد در بند
هر چه غير تو همه دشمن جانند مرا
چون منى چون شوداز دوست بدشمن خرسند
سيف فرغانى بى روى تو در فصل بهار
خوش همى گريد چون ابر تو چون گل ميخند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید