شماره ٣٥٨: زهى بالعل ميگونت شکر هيچ

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
زهى بالعل ميگونت شکر هيچ
خهى با روى پر نورت قمر هيچ
عزيزش کن بدندان گر بيفتد
ملاقاتى لبت رابا شکر هيچ
دلم رادر نظر آمد دهانت
عجب چون آمد او را در نظر هيچ
عرق بر عارض تو آب برآب
حديثم در دهانت هيچ در هيچ
ز وصف آن دهان من در شگفتم
که مردم چون سخن گويند برهيچ
من ازعشق تو افتاده بدين حال
نمى پرسى زحال من خبر هيچ
چنان بيگانه کشتستى که گويى
نديدستى مرا بر ره گذرهيچ
نشستم سالها بر خوان عشقت
بجز حسرت نديدم ماحضر هيچ
دلى از سيف فرغانى ببردى
چه آوردى تو مارااز سفر هيچ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید