شماره ٤٢٣: زپسته چون تو بخندى شکر فرو ريزد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
زپسته چون تو بخندى شکر فرو ريزد
سخن بگو که زلعلت گهر فرو ريزد
زلطف لفظ (تو)آبست و لعل تو شکر
شکر زپسته وآب از شکر فرو ريزد
چو پرده از رخ چون آفتاب بردارى
زشرم روى تو نور از قمر فرو ريزد
زشرم چهره معنى نماى تو بيم است
که رنگ حسن زروى صور فرو ريزد
چو شعر بنده بخوانى ودر حديث آيى
شکر چو آب از آن لعل تر فرو ريزد
زکان لطف تو اندر بهاى خاک درت
گهر برد بعوض هرکه زر فرو ريزد
تويى چو ميوه درين باغ ونيکوان زهرند
چو شاخ ميوه برآرد زهر فرو ريزد
در اين هوا که مرا مرغ دل بپروازست
چه جاى زاغ که سيمرغ پر فرو ريزد
زديده بر سر کوى تو سيف فرغانى
چه جاى اشک که خون جگر فرو ريزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید