شماره ٤٦٦: حق که اين روى دلستان بتو داد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
حق که اين روى دلستان بتو داد
پادشاهى نيکوان بتو داد
در جهان هرچه مى خوهى مى کن
که جهان آفرين جهان بتو داد
در جهان نيکوان بسى بودند
بنده خود را ازآن ميان بتو داد
دل گم گشته باز مى جستم
چشم وابروى تو نشان بتو داد
مرغ مرده است دل که صيد تو نيست
بتو زنده است هرکه جان بتو داد
حسن روى تو بيش ازين چه کند
که دل وجان عاشقان بتو داد
آفتاب ارچه صورتش پيداست
معنى خويش در نهان بتو داد
زآسمان تا زمين گرفت بخود
وز زمين تا بآسمان بتو داد
هرکه يک روز در رکاب تو رفت
گر بدوزخ برى عنان بتو داد
بخ بخ اى دل (که) دوست در پيرى
اينچنين دولت جوان بتو داد
روى ني، شمس غيب باتو نمود
بوسه ني، عمر جاودان بتو داد
آن حياتى که روح زنده بدوست
از دو لعل شکر فشان بتو داد
بر در دوست سيف فرغانى
سگ درون رفت و آستان بتو داد
بر سر خوان لطف او اصحاب
مغز خوردند واستخوان بتو داد
آنکه عشقش بروح جان بخشد
دل بغير تو وزبان بتو داد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید