شماره ٤٦٩: ما جان فداى آن رخ نيکوش مى کنيم

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ما جان فداى آن رخ نيکوش مى کنيم
در مه نظر از آرزوى روش مى کنيم
بى اوچنانکه عادت سودا پزان بود
هردم چو آب از آتش دل جوش مى کنيم
بهر شراب شادى روز وصال او
هر شب هزار جرعه غم نوش مى کنيم
گر نقره (پيش) آيدوگر زر فتد بدست
در کار يار سيم بناگوش مى کنيم
از طعنهاى دشمن و غمهاى دوستان
با او حديث خويش فراموش مى کنيم
دشمن که دست ما بدهانش نمى رسد
چندين زبان درازى او گوش مى کنيم
در کوى او دويم چو سگ هر شب وبروز
برخاک راه خفته وخاموش مى کينم
دشمن چو شب روست چو سگ بانگ مى زنيم
سگ در پيست خواب چو خرگوش مى کنيم
بر ياد دوست هر شب با شاهد خيال
پا در فراش ودست در آغوش مى کنيم
ما در سماع خرقه خود چون قميص گل
پاره ز عشق سرو قبا پوش مى کينم
هر روز همچو سيف زدلهاى پر گهر
گنجى دفين هر شکن موش مى کنيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید