شماره ٤٨٣: اى ترا تعبيه درتنگ شکر مرواريد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى ترا تعبيه درتنگ شکر مرواريد
تابکى خنده زند لعل تو برمرواريد
چون بگويى بفشانى گهر ازحقه لعل
چون بخندى بنمايى زشکر مرواريد
بحرحسنى تو وهرگز صدف لطف نداشت
به زدندان تو اى کان گهر مرواريد
در دندان بنماى از لب همچون آتش
تا زشرم آب شود بار دگر مرواريد
اى بسا شب که من خشک لب از حسرت تو
بر زمين ريختم از ديده تر مرواريد
ريسمان مژه ام را بدر اشک اى دوست
چند چون رشته کشد عشق تو در مرواريد
گوهر مهر خود از هر دل جان دوست مجوى
زآنکه غواص نجويد زشمر مرواريد
لايق عشق دلى پاک بود همچو صدف
کفو زر نيست درين عقد مگر مرواريد
در سخن جمع کنم در معانى پس ازين
درکشم از پى گوش تو بزر مرواريد
سخن بنده چو آبيست که کرده است آن را
دل صدف وار بصد خون جگر مرواريد
شعرخود نزد تو آوردم وعقلم مى گفت
کز پى سود ببحرين مبر مرواريد
سيف فرغانى گرچه همه عيبست بگوى
کزتو نبود عجب اى کان هنر مرواريد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید