شماره ٤٩٦: اى صبا لطفى بکن حالم بجانان عرضه دار

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى صبا لطفى بکن حالم بجانان عرضه دار
قصه درد دلم بشنو بدان جان عرضه دار
گرچه باهم نسبتى بود نيازوناز را
رو نياز من بپيش ناز جانان عرضه دار
ذکر قطره نزد آن درياى پر در تازه کن
حال ذره پيش آن خورشيد تابان عرضه دار
همچو بخت ودولت ار آنجا توانى راه برد
بندگى من درآن حضرت فراوان عرضه دار
بى بهشتى کآسمان فرش ويست اندر زمين
آدم سرگشته ام حالم برضوان عرضه دار
تا شب قدر وصال او بيابم لطف کن
آنچه برمن مى رود از روز هجران عرضه دار
دردمند عشقم ودرمان من ديدار اوست
تا شفا حاصل شود دردم بدرمان عرضه دار
خامشى امکان ندارد بعدازين احوال من
گربود فرصت بگو ور باشد امکان عرضه دار
بلبلم بى آن گلستان روز و شب گريان چو ابر
اشتياق من بدان گلهاى خندان عرضه دار
چون بدان يوسف رسى ذکر زليخا بازگو
ور سليمان را ببينى حال موران عرضه دار
در فراق يار يوسف حسن مى دانى که من
همچو يعقوبم مقيم بيت احزان عرضه دار
تحفه يى ازجان شيرين کرده ام آنجا رسان
خدمتى چون شوق بلبل با گلستان عرضه دار
گر کسى بيداد بيند داد از سلطان خوهد
ازمن اين قصه بدان سلطان خوبان عرضه دار
سيف فرغانى زهجر دوست بيدادى کشيد
با جهان جان بگو يعنى بسلطان عرضه دار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید