شماره ٥٣١: اى رقعه حسن را رخت شاه

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى رقعه حسن را رخت شاه
ماييم زحسن رويت آگاه
روى تو مه تمام بر سرو
رخساره گل شکفته بر ماه
در کوى تو کديه کردن اى دوست
نزد همه همچو مال دلخواه
ما از همه کمتريم در ملک
ما از همه پس تريم در راه
کس نور صفا نديد در ما
کس آب بقا نيافت در چاه
نى مسند فقر را زمن صدر
نى رقعه عشق را زمن شاه
بر بسته گلو چو ميخ خيمه
پوشيده نمد چو چوب خرگاه
از صورت من جداست معنى
آميخته نيست دانه با کاه
زين خرقه بود فضيحت من
کز پوست بود هلاک روباه
بر کسوت حال من چنانست
اين خرقه که بر پلاس ديباه
آلوده بصد دراز دستى
اين دامن وآستين کوتاه
اى گشته زياد دوست غافل
ذکرش ز زبان حال آگاه
چندان بشنو که حلقه گردد
در گوش دل توهاى الله
تا دوست بدامت اوفتد سيف
ازخويش خلاص خويشتن خواه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید