شماره ٥٠: من بلبل آن گل که گلابش همه خونست

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من بلبل آن گل که گلابش همه خونست
مرغابى آن بحر که آبش همه خونست
خونم بگلو ريز که بيمار محبت
آشوب نشان تب و تابش همه خونست
از صيد بخون گشته مپرهيز که صياد
آرايش فتراک و رکابش همه خونست
ديوانه عشقيم که اين شاهد سرمست
حسنش همه زخمست و نقابش همه خوبست
کوثر لب خشک و جگر تشنه فرستد
درباديه عشق که آبش همه خونست
آبش چه و سرچشمه کدامست بپرسيد
صحراى محبت که سرابش همه خونست
عرفى غم دل باز نپرسى که دل ما
مستيست که درجام جوابش همه خونست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید