شماره ١٤٠: شوقم ربوده ديده گشودم بروى دوست

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شوقم ربوده ديده گشودم بروى دوست
اينک دواسبه تاخت نگاهم بسوى دوست
برسنک زد پياله خضرآنکه نوش کرد
خونابه شراب نماى سبوى دوست
اى جان کباب شوجگر خويش رامسوز
ترسم تونيز تلخ شوى درگلوى دوست
رنج مسيح وسعى اجل سودمند نيست
ماييم وصد مشام واميدى ببوى دوست
اى کفر ودين حلال کنيدم که ميبرم
اينک ز ديروکعبه سلامى بکوى دوست
سازد ببرگ لاله بدل برگ ياسمن
تشويش اين نگاه مبيناد روى دوست
عرفى شکايت از ستم بى سبب مکن
چندين خوشست ساختنى هم ببوى دوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید