شماره ١٧٥: از ديده ام کدام نفس خون نميرود

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از ديده ام کدام نفس خون نميرود
سيلى تمام زهر بجيحون نميرود
غيرت برم بشادى عالم که هيچگاه
از خلوت وصال تو بيرون نميرود
تمکين عشق بين که بدان جذبه طلب
صد گام رفت محمل ومجنون نميرود
معراج عزتست کُه کوهکن ولى
باور مکن که ظلم بگلگون نميرود
در سينه منست که آغشته در الم
آهى که از غم تو بگردون نميرود
معموره دلى اگرت هست بازگوى
کاينجا سخن ز ملک فريدون نميرود
خيزد ز کوى عشق ز ديوار ودر فغان
کاى واى ديده که ازو خون نميرود
عرفى ز حق مرنج که بيداد دشمنان
زين پيش ميشد از دلت اکنون نميرود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید