کى دلم شاد از مى ناب ونواى مى شود
آنکه از غم شاد گردد شاد ازينها کى شود
از نگاه گرم ودشنام لب ميگون او
نوش بر لب زهر گردد زهر در دل مى شود
هر کرا سيماب غفلت ريخت آسايش بگوش
کى دلش را چشم باز از نعره ياحى شود
گردورهبر متفق گردند در راهى خطير
کاروانى جمع گردد چون دو منزل طى شود
جاهل بيهوده گورا مانع هذيان مشو
گوش کن تا بر سر دستان روم ورى شود
آنکه جويد سربلندى از مصيبتهاى عشق
مشت خاکى بر سرش ريزم که تاج کى شود
زين که خواهد محو شد عرفى ز دستان لب ببند
مى شود محو اين ترنم ها ولى تا کى شود