شماره ٢٣٨: جماعتى که ز ناموس ونام ميگفتند

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جماعتى که ز ناموس ونام ميگفتند
بدير دوش ز مستى وجام ميگفتند
بيا به بين که چو فتوى دهند در مستى
همان گروه که مى را حرام ميگفتند
فغان که جمله فتادند در شکنجه دام
کسان که عيب اسيران دام ميگفتند
بطوف کعبه شنيدم ز ساکنان حرم
که اهل دير ، مغانرا سلام ميگفتند
بصحن دير شنيدم ز زايران صنم
همان که بر در بيت الحرام ميگفتند
رموز آتش موسى که برهمن بشکافت
ز اهل دين بشنيدم که خام ميگفتند
تمام بود يکحرف ختم وما غافل
حکايتى که همه نا تمام ميگفتند
بکعبه صدره نزديک ودور ديدم ليک
مگو که صومعه داران کدام ميگفتند
فغان ز طبع تو عرفى غلط همى رفتند
سخن وران که تراخوش کلام ميگفتند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید