شماره ٣٤٩: چو تير از دل کشد کو شربتى از لعل خندانش

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چو تير از دل کشد کو شربتى از لعل خندانش
که باهوش آيم و درسينه دزدم نيش پيکانش
بدامن چشمم از خوناب حسرت پاک ميسازد
ولى خون گريه کن گويد تبسمهاى پنهانش
بزجرى کشته آن غمزه گرديدم که از خجلت
شهادت نامه ها شستند در کوثر شهيدانش
چه منتها که بر خوبان نهد در پرسش محشر
چو ناحق کشتگان خويشرا بينند حيرانش
بگاه خواب سربر زانوى خسرو نهد شيرين
وليکن آستين کوهکن باشد مگس رانش
حريم دل بود منزلگه جانان ولى عارف
دلش در کعبه وهمسايه ديرست ايمانش
چه دردى داشت عرفى از گريبان چاک ناکردن
دمى کز طعنه سالم داشتم چاک گريبانش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید