شماره ٣٥٨: غم ميگزد دل من من ميگزم لب عشق

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
غم ميگزد دل من من ميگزم لب عشق
ميرم بتلخى غم نازم بمشرب عشق
داناى شهروده کيست کز طعن ما برنجد
خندند بر فلاطون طفلان مکتب عشق
ناکامى من و دل پرورده مرا دست
درآفتاب غرقست شام من و شب عشق
در دير و کعبه سايل با کفر و دين معامل
با نيش و نوش يکدل اينست مذهب عشق
داروى محنت عشق در حکمت ازل نيست
اما ز سردى عقل زايل شود تب عشق
تا ريخت خون عرفى از چشم خلق گو شد
زان جلوه ها تو کويى اين بود مطلب عشق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید