شماره ٢٢: دل صد چاک اگر دست ز تن برمى داشت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
دل صد چاک اگر دست ز تن برمى داشت
راه چون شانه در آن زلف معنبر مى داشت
آن که گريان به سر خاک من آمد چون شمع
کاش در زندگى از خاک مرا برمى داشت
دل بى حوصله سرشار ز مى مى گرديد
چون سبو دست طلب گر به ته سر مى داشت
مى توانستم ازان لب، دهنى شيرين کرد
خال اگر چشم ازان کنج دهن برمى داشت
گر به هميان زر افزوده شدى طول حيات
زندگى بيش ز درويش، توانگر مى داشت
اگر آيينه نمى بود ز روشن گهران
که چراغى به سر خاک سکندر مى داشت؟
صورتى داشت فکندن به زمين حرف مرا
اگر آن آينه رو طوطى ديگر مى داشت
نتوان کند دل از صورت شيرين، ور نه
کوه را ناله فرهاد ز جا برمى داشت
همه را در سر و کار تو به رغبت مى کرد
صائب دلشده گر صد دل ديگر مى داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید