شماره ٤٤: خيال آب مرا در سرابها انداخت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
خيال آب مرا در سرابها انداخت
اميد گنج مرا در خرابها انداخت
اگر چه عشق ندارد ز من فسرده ترى
توان به سينه گرمم کبابها انداخت
به زير بار غمى عشق او کشيد مرا
که کوه را به کمر پيچ و تابها انداخت
اگر چه شکوه من از حساب بيرون بود
به يک نگاه ز هم آن حساب ها انداخت
ز چشم شور مکافات مزد خواهد يافت
ستمگرى که نمک در شرابها انداخت
اگر ادب نکند آه را عناندارى
توان ز چهره مطلب نقابها انداخت
مکن شتاب براى شکفتگى زنهار
که برق را ز نفس اين شتابها انداخت
اگر ستاره من سوخت عشق عالمسوز
ز داغ در جگرم آفتابها انداخت
شد از غرور عبادت زبان عذر خموش
مرا به راه خطا اين صوابها انداخت
هنوز لاله رخ من زنى سواران بود
که در قلمرو در انقلابها انداخت
نداشت کار کسى با سپند من صائب
مرا ز بزم برون اضطراب ها انداخت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید