شماره ٤٦: بنفشه پيش خطت قفل بر زبان انداخت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
بنفشه پيش خطت قفل بر زبان انداخت
گهر ز شرم لبت سنگ در دهان انداخت
ز سنگ تفرقه يک شيشه درست نماند
چه فتنه بود که زلف تو در ميان انداخت
کدام سينه هدف شد، که ناوکش خود را
نفس گداخته در خانه کمان انداخت
گلاب صبح قيامت کجا به هوش آرد؟
مرا که حيرت ديدار از زبان انداخت
اگر به دامن همت غبار نشيند
ز آسياى فلک آب مى توان انداخت
ازان به ديده خورشيد، عشق سوزن زد
که طرح بوسه بر آن خاک آستان انداخت
فسردگى نفس شعله را گره زده بود
سپند، زمزمه عشق در ميان انداخت
به کلک قدرت صائب شکستگى مرساد!
که طرز حافظ شيراز در ميان انداخت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید