شماره ١١١: حضور عالم ايجاد در قرار دل است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
حضور عالم ايجاد در قرار دل است
سفر اگر همه يک منزل است بار دل است
فغان که ديده جوهرشناس نيست ترا
وگرنه گوهر مقصود در کنار دل است
بهار در گره غنچه گوشه گير شده است
نشاط روى زمين جمع در حصار دل است
زمين نشانه پايى است زان سبک جولان
سپهر غاشيه بردار شهسوار دل است
درين قلمرو عبرت اگر شکارى هست
کز او شکفته شود دل، همين شکار دل است
همان ز پرده چو نور نگاه سيارست
اگر چه عالم اسباب پرده دار دل است
تميز نيک و بد نقش، کار آينه نيست
ز اختيار برون رفتن اختيار دل است
درين حديقه گل از زندگى کسى چيند
که تار و پود حياتش ز خار خار دل است
چه نعمتى است که افسردگان نمى دانند
که داغهاى جگرسوز لاله زار دل است
غرض ز خوردن مى تلخ کردن دهن است
وگرنه خون جگر آب خوشگوار دل است
دل شکسته به دست آر کز رياض جهان
هميشه سبز صنوبر به اعتبار دل است
درين جهان پر آشوب اگر حصارى هست
کز اوست فتنه حصاري، همين حصار دل است
نظر سياه مگردان به عمر جاويدان
که سرو کوتهى از طرف جويبار دل است
غم حواس چو تن پروران مخور صائب
که برگريز بدن، جوش نوبهار دل است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید