شماره ١٩٨: بيان شوق به تيغ زبان ميسر نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
بيان شوق به تيغ زبان ميسر نيست
محيط را گذر از ناودان ميسر نيست
چنين که قافله عمر مى رود به شتاب
خبر گرفتن ازين کاروان ميسر نيست
ز جوش گل نفس غنچه پردگى شده است
فراغ بال درين گلستان ميسر نيست
به زير چرخ اقامت زراستان مطلب
سفر نکردن تير از کمان ميسر نيست
قدم برون منه از راه همچو سنگ نشان
ترا که همرهى کاروان ميسر نيست
ثبات عمر به پيرى مجو که در پستى
عنان کشيدن آب روان ميسر نيست
ز سيل خانه نگهداشت نمى آيد
قرار روح درين خاکدان ميسر نيست
ز نام نيک اثر جاودانه اى بگذار
ترا که زندگى جاودان ميسر نيست
به زهد خشک به معراج قرب نتوان رفت
به نردبان سفر آسمان ميسر نيست
اگر نه لنگر رطل گران به دست افتد
برآمدن ز محيط جهان ميسر نيست
سعادت ازلى مغز جمله نعمتهاست
چه شد هماى مرا استخوان ميسر نيست
ز گلستان چه تمناى برگ عيش کنم؟
مرا که خار و خس آشيان ميسر نيست
به غير گرسنگى در ميان نعمتها
چه نعمت است که سيرى ازان ميسر نيست؟
به عشق کوش که با شهپر خرد صائب
گذشتن از سر کون و مکان ميسر نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید