شماره ٢١٧: ستاره سوخته عشق را پناهى نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
ستاره سوخته عشق را پناهى نيست
در آفتاب قيامت گريزگاهى نيست
به داغ کهنه و نو، روز و شب شود معلوم
به عالمى که منم آفتاب و ماهى نيست
دل رميده من وحشى بيابانى است
که جز زبان ملامت در او گياهى نيست
اگر چه آه ندارند در جگر عشاق
نگاه حسرت اين قوم کم ز آهى نيست
فغان که در نظر اعتبار لاله رخان
شکسته رنگى عاشق به برگ کاهى نيست
شکفته باش که قصر وجود انسان را
به از گشادگى جبهه پيشگاهى نيست
چگونه بال فشانم به کهکشان صائب؟
مرا که قوت پرواز برگ کاهى نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید