شماره ٢٢١: ز دام سوختگان عشق را رهايى نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
ز دام سوختگان عشق را رهايى نيست
ز لفظ، معنى بيگانه را جدايى نيست
درين زمانه چنان راه فيض مسدوست
که از شکاف دل اميد روشنايى نيست
خوش است دردل شب دستگيرى محتاج
عبادتى که نهانى بود ريايى نيست
ز بيقرارى دراست تيغ بازى من
وگرنه موج مرا ميل خودنمايى نيست
دل من و تو ز همصحبتان ديرينند
مرا به ظاهر اگر با تو آشنايى نيست
ز فيض بى ثمرى فارغ از خزان شده ام
مرا چو سرو شکايت ز بينوايى نيست
فغان که آبله در پرده مى کند اظهار
شکايتى که مرا از برهنه پايى نيست
خمش ز دعوى دانش، که جهل را صائب
هزار حجت ناطق چو خودستايى نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید