شماره ٣١٠: ترک خودى مراد ز قطع مراحل است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
ترک خودى مراد ز قطع مراحل است
اين بار هر کجا فتد از دوش منزل است
آب ستاده رشته برون آورد ز پا
بگسل ز همرهى که گرانجان و کاهل است
يکرنگ دل چو شد تن خاکى گهر شود
دل متحد به جسم چو شد مهره گل است
دست از خودى بشوى که در دفتر وجود
فردى که در حساب بود فرد باطل است
شهرت بود ز ريزش اگر مطلب کريم
در چشم بى نيازى ما کم ز سايل است
در زير سقف چرخ نفس راست ساختن
آسوده زيستن ته ديوار مايل است
گيراترست خلق خويش از خون بيگناه
دامن کشيدن از گل بى خار مشکل است
چون زخم، سينه چاک برون مى دود ز پوست
خونم ز بس که تشنه شمشير قاتل است
گفتار جاهلان ز شنيدن بود فزون
خرجش ز دخل بيش بود هر که غافل است
با قامت خميده جوانانه زيستن
در زير تيغ بال فشانى ز بسمل است
تسليم شو که عقده دل را گشادگى
بى برگريز ناخن تدبير مشکل است
صبح از ستاره ساخت تهى دامن فلک
کم نيست دانه بهر زمينى که قابل است
از خوشه راز دانه مستور فاش شد
گل مى کند ز تيغ زبان هر چه در دل است
از خاک دلنشين نتوان برگرفت دل
بيرون شدن ز کوى خرابات مشکل است
صائب هزار بار به از عقل ناقص است
در چشم امتياز جنونى که کامل است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید