شماره ٣٣٣: دريا سواد سينه بى کينه من است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
دريا سواد سينه بى کينه من است
موج شکست، جوهر آيينه من است
از سادگى به شيشه خود سنگ مى زند
سنگين دلى که دشمن آيينه من است
خواهد خداى گير شدن خصم شوخ چشم
زين مصحف غبار که در سينه من است
صبح جزا که شنبه خلق جهان بود
از طفل مشربى شب آدينه من است
زنگ غمى که ناخن صيقل کبود ازوست
چون سبزه فرش خانه آيينه من است
خونى که عطسه ريز کند مغز سنگ را
چون نافه زير خرقه پشمينه من است
گردون که آفتاب بود شمع مجلسش
صائب کباب صحبت دوشينه من است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید