شماره ٣٥٨: از رفتن تو باغ پريشان نشسته است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
از رفتن تو باغ پريشان نشسته است
گل در کمين چاک گريبان نشسته است
دامن کشيدن از کف عشاق سهل نيست
يوسف ازين گناه به زندان نشسته است
در روزگار کشتى عاشق شکست ما
دريا به خواب رفته و طوفان نشسته است
شوريده اى کجاست قدم در ميان نهد؟
شد مدتى که شور بيابان نشسته است
در راه خاکسارى ما چوب منع نيست
اين گرد بر بساط سليمان نشسته است
شد مدتى که داغ سيه روزگار ما
در انتظار صبح نمکدان نشسته است
از حال دل مپرس که با اهل عقل چيست
ديوانه اى ميانه طفلان نشسته است
تا آمده است سينه صائب به جوش فکر
از جوش، بحر قلزم و عمان نشسته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید