شماره ٤٥٨: ديوانه را ز حلقه طفلان ملال نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
ديوانه را ز حلقه طفلان ملال نيست
هر جا جمال هست غمى از جلال نيست
شبنم به آفتاب ز روشندلى رسيد
پرواز آسمان تجرد به بال نيست
خورشيد بدر کرد مه ناتمام را
از ناقصان کناره گرفتن کمال نيست
آفاق را گرفت به يک جلوه آفتاب
هر دولتى که تيز بود بى زوال نيست
در ملک نيستى نتوان احتياج يافت
هر جا که فقر هست زبان سؤال نيست
هر جا که آب هست تيمم نمى کنند
حاجت به عذر با عرق انفعال نيست
در خاک پاک، آب گل و لاله مى شود
از ما دريغ داشتن مى حلال نيست
دور از تو با خيال به دل آشناى تو
داريم عالمى که ترا در خيال نيست
دلگير نيست آن لب ميگون ز خط سبز
آب حيات را ز سياهى ملال نيست
آمد شد نگاه بود ترجمان ما
در بزم آرميده ما قيل و قال نيست
زان چشم ما به يک نگه دور قانعيم
هر چند نافه را خبرى از غزال نيست
روز جزا ز مفلسى خويش غافل است
از فکر مال، خواجه به فکر مآل نيست
خاکى نهاد باش که نور چراغ مهر
هر چند پايمال شود پايمال نيست
صائب نمى رسد به ادب هيچ گوهرى
با گوشوار خاصيت گوشمال نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید