شماره ٤٧٣: ما را زبان شکوه ز جور زمانه نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
ما را زبان شکوه ز جور زمانه نيست
ياقوت وار آتش ما را زبانه نيست
با قد خم کسى که شود غافل از خدا
در خانه کمان، نظرش بر شانه نيست
افغان که ناله من برگشته بخت را
در گوش خوابناک تو ره چون فسانه نيست
حسن تو منتهى شده و صبر من تمام
تنگ است وقت ما و تو، جاى بهانه نيست
گر جرم من ز ريگ روان است بيشتر
شکر خدا که رحمت حق را کرانه نيست
چون چشم وا کنم، که به وحشى غزال من
مد نگاه گرم، کم از تازيانه نيست
شرب مدام، زندگى جاودان بود
آب حيات، غير شراب شبانه نيست
از موج، تازيانه گلگون مى بس است
حاجت به ساز کردن چنگ و چغانه نيست
افسردگى زم و زمان را گرفته است
فرقى ميان پير و جوان زمانه نيست
قانع به خاکساريم از اوج اعتبار
صائب به صدر، چشم من از آستانه نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید