شماره ٤٨٨: يک تن دل شکسته ز اهل وفا نيافت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
يک تن دل شکسته ز اهل وفا نيافت
صد حرف آشنا زد و يک آشنا نيافت
محضر به خون بستر گل مى کند درست
پهلوى من شکستگى از بوريا نيافت
بر چوب بست غيرت من دست شانه را
دست اين چنين به زلف نسيم صبا نيافت
در پيش غنچه دهن دلفريب او
تا پسته لب گشود، دل خود به جا نيافت
از دست کوته است، که در زير سنگ باد!
نخل قدش که جاى در آغوش ما نيافت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید