شماره ٥٣٦: نقش به مراد دل ما خنده زخم است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
نقش به مراد دل ما خنده زخم است
نامى است عقيقى که پذيرنده زخم است
از لاغرى خويش خجالت کشم از تيغ
خوش وقت شکارى که برازنده زخم است
هر چند که از آب بود زخم گريزان
آب تيغ تو فريبنده زخم است
ما شکوه ازان خنجر سيراب نداريم
خميازه بيتابى ما خنده زخم است
چون غنچه دهن بسته ام از شکوه خونين
هر چند دل تنگ من آکنده زخم است
چون بار صنوبر دل آزاده ما را
حاصل ز گلستان جهان خنده زخم است
بر روى عقيقى که ز نام است گريزان
گر نقش مرادست، نگارنده زخم است
چون پسته به هر کس دل پر خون ننماييم
ما را به ته پوست نهان خنده زخم است
با خاک برابر چو هدف هر که نگردد
از ناوک دلدوز رباينده زخم است
در باغ جهان پسته خونين دل ما را
گر هست گشادى ز شکرخنده زخم است
چون لاله درين باغ دل خونشده من
شايسته داغ است و برازنده زخم است
از حوصله ما جگر خصم کباب است
خون در دل شمشير ز ترخنده زخم است
از پيچ و خم جوهر و سر پيش فکندن
پيداست که شمشير تو شرمنده زخم است
از بس دلم از سرکشى قد تو خون شد
خميازه آغوش، مرا خنده زخم است
هر کس که گزيده است به دندان لب خود را
داند چه قدر بخيه فشارنده زخم است
از موجه پى در پى دريا خبرش نيست
از سينه من آن که شمارنده زخم است
صائب مکن از تيغ زبان شکوه که چون گل
خندان بود آن دل که پراکنده زخم است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید