شماره ٦٠٢: اى هر دو جهان خاک ره سرو روانت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى هر دو جهان خاک ره سرو روانت
گردون مطوق يکى از فاختگانت
بر کوتهى بينش خود داد گواهى
آن کس که نشان داد برون از دو جهانت
پنهانتر ازانى که توانت به نشان يافت
پيداتر ازانى که بپرسند نشانت
گردون که به گردش نرسد فکر جهانگرد
گردى است که برخاسته از راهروانت
جوشيدن آب از جگر سنگ به تعجيل
يک چشمه سهل است ز فرمان روانت
فرعون که مى زد لمن الملک ز نخوت
در بحر عدم غوطه زد از چوب شبانت
عمرى است فلک مى خورد از جام شفق خون
شايد که شمارند ز خونابه کشانت
هر حلقه زلف تو پريخانه چينى است
رحم است به چشمى که نگردد نگرانت
چون حرف مکرر، سخن قند بود تلخ
آن را که شنيده است حديثى ز دهانت
تا حشر فراموش کند شيوه رفتار
آبى که شود آينه سرو روانت
سر حلقه باريک خيالان جهان شد
پيچيد به هر که غم موى ميانت
گر آب شود، موج بود بند زبانش
هر دل که شود مخزن اسرار نهانت
اين سرکشى نخل تو با خاک نشينان
زان است که در خواب بهارست خزانت
جولان سمند تو برون از دو جهان است
چون دست زند صائب مسکين به عنانت؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید