شماره ٦٥٦: زير بال است پناهى که مراست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
زير بال است پناهى که مراست
شمع بالين بود آهى که مراست
کيست با من طرف جنگ شود؟
اشک و آه است سپاهى که مراست
آه سرد و نفس سوخته است
صبح عيد و شب ماهى که مراست
در سفر بار رفيقان نشوم
دل بود توشه راهى که مراست
دست قدرت به قفا مى پيچد
برق را مشت گياهى که مراست
به دو صد دانه گوهر ندهم
در جگر رشته آهى که مراست
چون نباشد خجل از رحمت حق؟
بيگناهى است گناهى که مراست
آن حبابم که درين بحر گهر
سر پوچ است کلاهى که مراست
صيقل حسن بود ديده پاک
رخ مگردان ز نگاهى که مراست
بال پرواز هزاران چشم است
از قناعت پر کاهى که مراست
شاهد شور محبت صائب
روى زردست گواهى که مراست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید