شماره ٦٦٦: نيست روى عرق آلود به گوهر محتاج

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
نيست روى عرق آلود به گوهر محتاج
نبود حسن خداداد به زيور محتاج
پرده پوشى چه ضرورست نکونامان را؟
نيست پيراهن يوسف به رفوگر احتياج
خوان خورشيدى به سرپوش چه حاجت دارد؟
سرآزاده ما نيست به افسر محتاج
رهبرى نيست به از صدق طلب رهرو را
نيست از راست روى خامه به مسطر محتاج
نيست از چاشنى خاک قناعت خبرش
مور تا هست به شيرينى شکر محتاج
سلطنت چاره لبى تشنگى حرص نکرد
که به يک جرعه آب است سکندر محتاج
هر فقيرى که شود از در دل رو گردان
مى شود زود به دريوزه صد در محتاج
نيست با مهد زمين مردم کامل را کار
طفل تا شير خورد، هست به مادر محتاج
نبود حاجت افسانه گرانخوابان را
نيست اين کشتى پر بار به لنگر محتاج
کند از رحم سبکدوش، گرانباران را
ورنه درويش نباشد به توانگر محتاج
نيست در خاطر آزاده تردد را راه
سرو چون آب نباشد به سراسر محتاج
صائب از قحط سخندان چه به من مى گذرد
به سخن کش نشود هيچ سخنور محتاج!



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید