شماره ٦٨٣: خرده انجم ندارد رونقى در کوى صبح

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
خرده انجم ندارد رونقى در کوى صبح
مهره خورشيد شايسته است بر بازوى صبح
گر چه مى آيد چو طفلان بوى شيرش از دهان
شکرستان مى شود عالم ز گفت و گوى صبح
صادقان را مى رسد از عالم بالا مدد
مى دهد از اشک انجم، چرخ شست و شوى صبح
در حريم پاکبازان بى وضو رفتن خطاست
تا نشويى دست از دنيا، مرو در کوى صبح
عشق دايم دستبازى با دل روشن کند
آفتاب عالم افروزست دستنبوى صبح
در مصيبت خانه دنيا دل بى داغ نيست
مهر تابان دست افسوسى است بر زانوى صبح
صيقل آيينه دلهاى ظلمت ديده است
اين اشارتها که پيوسته است با ابروى صبح
از نسيم صبح چون خورشيد روشنتر شود
شمع هر کس يافت نور از چربى پهلوى صبح
دست از دامان اين درياى رحمت برمدار
تا شود دستت يد بيضا ز آب روى صبح
چشم حيرت بس که بر روى عرقناک تو دوخت
زنگ بست آيينه خورشيد بر زانوى صبح
تا غرور پاکدامانى نسازد گمرهش
پنجه خونين کشيدند از شفق بر روى صبح
تا ز نور جبهه ات روى زمين روشن شود
دست و رويى تازه کن چون آفتاب از جوى صبح
در تو تأثير از دل تاريک نبود آه را
ورنه مى گردد سفيد از آه سردى موى صبح
صحبت روشن ضميران ناقصان را کيمياست
کلک صائب جوى شيرى شد ز گفت و گوى صبح



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید