شماره ٧١٣: بهر گندم از بهشت آدم اگر بيرون فتاد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
بهر گندم از بهشت آدم اگر بيرون فتاد
ديده ما در بهشت از روى گندم گون فتاد
خون زسيما مى چکد شمشير زهرآلود را
الحذر از چهره سبزى که ته گلگون فتاد
از سرشک تلخ نقل و باده اش آماده شد
ديده هر کس بر آن لعل لب ميگون فتاد
خجلت روى زمين زان ساق سيمين مى کشد
جلوه طاوس در ظاهر اگر موزون فتاد
در لباس شاخ گل گردد قيامت جلوه گر
کشته اى کز دست و تيغ او به خاک و خون فتاد
کرد دودش روزن چشم غزالان را سياه
آتشى کز روى ليلى در دل مجنون فتاد
مى کند سرگشته چون پرگار اهل ديد را
نقطه خالى که از کلک قضا موزون فتاد
برنخيزد لاله بى داغ نمکسود از زمين
شورشى کز عشق مجنون در دل هامون فتاد
گرد کلفت از دل فرهاد جوى شير شست
در ميان عشقبازان نان من در خون فتاد
روى او روزى که صائب از نقاب آمد برون
آفتاب و ماه از طاق دل گردون فتاد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید