شماره ٧٨٧: زخمى عشق تو چون رو در بيابان آورد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
زخمى عشق تو چون رو در بيابان آورد
لاله خونگرم خاکستر به دامان آورد
آسمان سست پى مرد شکوه عشق نيست
رخش مى بايد که رستم را به ميدان آورد
سخت مى ترسم که آخر نارساييهاى شرم
تشنه ام بيرون از آن چاه زنخدان آورد
بسر سر بالين من هر شب خيال زلف او
دسته دسته سنبل خواب پريشان آورد
بوى پيراهن غبارى از دل ما بر نداشت
جذبه اى خواهم که يوسف را به کنعان آورد
گريه ها در پرده دارد عيشهاى بى گمان
خنده بى اختيار برق، باران آورد
عشق شورانگيز پيش از آسمان آمد پديد
ميزبان اول نمکدان بر سر خوان آورد
اينقدر گوهر زدرياى معانى برکنار
صائب از عشق سخن سنجان کاشان آورد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید