شماره ۸٤٣: بيا بيا که اسيران نواز آمده اى

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بيا بيا که اسيران نواز آمده اى
بيا بيا که رقيبان گداز آمده اى
بيا و ديده عشاق را منور کن
که حسن ماه رخان را طراز آمده اى
بيا بيا که ز سر تا بپا ببازم من
بيا بيا که تو هم مست ناز آمده اى
ز پاى تا سر حسنى و لطف و مهر و وفا
بيا بيا که بسامان و ساز آمده اى
بکف گرفته دل و جان بجان و دل خلقى
تو بهر غارت آن ترکتاز آمده اى
بجانب تو روان بود جانم از شوقت
اگر غلط نکنم پيش باز آمده اى
سرى بپاى تو ميخواست دل که دربازم
بيا بيا که بسى دلنواز آمده اى
فداى خوى تو گردم که با هزاران ناز
بکار سازى اهل نياز آمده اى
بپاى تو قدمى صد هزار فرسنگست
بيا که از ره دور و دراز آمده اى
شبى بخلوت ما ميتوان بسر بردن
اگر چه از سر تمکين و ناز آمده اى
کبوتر دل اگر صد هزار صيد کنى
يکى نساخته بسمل که باز آمده اى
بگوى شعر از اينگونه شعرها اى (فيض)
ميان اهل سخن سرفراز آمده اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید