شماره ١٥: غم ز خوى خويش دارد خاطر غمناک ما

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
غم ز خوى خويش دارد خاطر غمناک ما
نم ز جوى خويش دارد ديده نمناک ما
ناله اش از جور خويشست ايندل پر آرزو
زخمش از دست خودست اين سينه صد چاک ما
بر روان ما ز خاک ما بسى بيداد رفت
داد ميخواهد ز خاک ما روان پاک ما
باک جان ما ز خاک ما و باک دل ز خود
نيست ما را هيچ باک از دلبر بى باک ما
خار و خاشاک تن ما سد راه جان ماست
عشق کوکاتش زند در خار و در خاشاک ما
خاک ميرويد گل و نسرين و نرگس در چمن
خاک ما خارى نرويد خاک بر سر خاک ما
تاک رز بخشد مى و تاک تن ما بى ثمر
دود آهى نيست هم کاتش فتد در تاک ما
اينجهان و آنجهان با اينهمه تشويش هست
بهر جان دادن درون خود گريبان چاک ما
هر که قدر جان پاک ما شناسد چون ملک
سجده دارد جسم ما را بهر جان پاک ما
کرد تعظيم تن ما بهر جان ما ملک
زانکه بوى حق شنيد از جان ما در خاک ما
از حريم قدس جانرا گر چه تن افکند دور
عنقريب از لوث تن رسته است جان پاک ما
عاقبت تن ميشود قربان جان خوش باش (فيض)
ميبرد سيلاب قهر جان بدر يا خاک ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید