شماره ١٢٤: مرا که دل ز غم معصيت ورق ورقست

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مرا که دل ز غم معصيت ورق ورقست
اميد نور تجلى ز حق طبق طبق است
غمم ازو بود و شادمانى دل او
ز يمن دوست همه درد من بيک نسق است
گناه ما چو خجالت در آسمان افکند
که بارش اينهمه کرد و هنوز در عرقست
سپهر نيست که دود دل عزيزانست
نشان خون دلست اينکه بر افق شفق است
نهم قضاى خداوند را سر تسليم
که بنده را ز کتاب خدا همين سبق است
فروغ حسن تو را هست سوى حق روشن
که اين صباحت آن آفتاب را فلق است
جواهر و در و زيور ابر کف حوران
نثار روى ترا ز آسمان طبق طبق است
تو گر فرشته و حورى و گر بشرى
مپوش روى که نظاره تو ياد حق است
سخن تمام نگردد ز يک غزل اى (فيض)
اگر چه گفته تو صفحه دو صد ورق است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید