شماره ١٨٦: من نروم ز پيش تو دست منست و دامنت

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من نروم ز پيش تو دست منست و دامنت
نوش منست نيش تو دست منست و دامنت
خواه مرا به تير زن خواه ببر سرم ز تن
دست ندارم از تو من دست منست و دامنت
چون شوم از تو من جدا دامن تو کنم رها
از بر تو روم کجا دست منست و دامنت
بندگى تو بس مرا ذکر تو هم نفس مرا
نيست بجز تو کس مرا دست منست و دامنت
عشق تو رهبر منست لطف تو ياور منست
دست تو بر سر منست دست منست و دامنت
چشم منست و روى تو گوشم و گفتگوى تو
پاى منست و کوى تو دست منست و دامنت
روى دل است سوى تو قوت دلست بوى تو
مستيم از سبوى تو دست منست و دامنت
قوت روان من توئى گنج نهان من توئى
جان جهان من توئى دست منست و دامنت
حسن تو بوستان من روى تو گلستان من
مهر تو مهر جان من دست منست و دامنت
مهر تو است جان من ذکر تو و زبان من
وصف تو و بيان من دست منست و دامنت
(فيض) بس است گفتگو بر جه و دامنش بجو
چون بکف آورى بگو دست منست و دامنت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید