شماره ٢٦٤: دل از ارنى کند آنکس که بر اعلى نظر بندد

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دل از ارنى کند آنکس که بر اعلى نظر بندد
شکوفه برگ افشاند که تا بادام تر بندد
ترا رفعت اگر بايد ره افتادگى بسپر
ز بالا قطره مى بندد که در پائين گهر بندد
تا نسوزد تا دل از عشقى بسر شورى نمى افتد
ندارد دردسر چون کس چرا چيزى بسر بندد
نميگنجد بيکدل غير يک معشوق، ممکن نيست
نه بندد تا بمعشوقى ز معشوقى نظر بندد
سر اندر راه آن باز و کمر در خدمت آن بند
که فرقت را نهد تاج و ميانت را کمر بندد
نهى سر بر درش بخشد ترا از معرفت تاجى
بفرمانش کمر بندى ترا مهرش کمر بندد
يد الله دست جان گيرد يحب الله دهد جانش
اگر بعد از قل الله همتى بر ثم در بندد
دلى با حق به پيوندد که اخلاصى در آن باشد
کسى مخلص تواند شد که خود را بر خطر بندد
بيا اى (فيض) دست از خويشتن بردار يکباره
که تا دست خدا بر رويت از اغيار در بندد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید