شماره ٢٩١: مرد آن باشد که چون او را رهى بنموده شد

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مرد آن باشد که چون او را رهى بنموده شد
در همان ساعت بپاى همتش پيموده شد
مرد آن باشد که چشم و گوش و دست و پاى او
جمله در راه خدا بهر خدا فرسوده شد
مرد آن باشد که دنياى دنى را چون شناخت
همت عاليش از لذات آن آسوده شد
مرد آن باشد که آتش در هواى نفس زد
پيش از آن کاندر لحد ار کان چشمش توده شد
مرد آن باشد که بهر جلوه انوار حق
کرد صيقل تا که مرآت دلش بزدوده شد
مرد آن باشد که او هر چند علم آموخت باز
کرد کوشش تا دگر بر دانشش افزوده شد
مرد آن باشد که کرد او غسل در اشک ندم
دست و پايش چون بلوث معصيت آلوده شد
عمر صرف گفتگو کرديم و کس فيضى نبرد
خود خجل گشتيم از خود سعى ما بيهوده شد
اى دريغا خلق را گوش پذيرفتن کرست
آنچه گفتى (فيض) در پند کسان نشنوده شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید