شماره ٣٦٤: ز قرب دوست چگويم که مو نمى گنجد

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز قرب دوست چگويم که مو نمى گنجد
ز بعد خود که درو گفت و گو نمى گنجد
چه جاى نکته باريک و حرف پنهانست
ميان عاشق و معشوق مو نمى گنجد
بيان چه سان بتوان از جمال او حرفى
چه در بيان و زبان وصف او نمى گنجد
زبان بکام خموشى کشيم و دم نزنيم
چه جاى نطق تصور درو نمى گنجد
ز بس نشست ببالاى يکدگر سودا
ببقعه سر من هاى و هو نمى گنجد
سبو ز دست بنه ساقيا و خم برگير
که قدر جرعه ما در سبو نمى گنجد
سبو چه باشد و يا خم گلوى ماست فراخ
بيار بحر مگو در گلو نمى گنجد
چو در خيال درآئى همين تو باشى تو
که در مقام فنا ما و او نمى گنجد
چو (فيض) در تو فنا شد دگر چه ميخواهد
چو جاى وصل نماند آرزو نمى گنجد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید