بنما رخ و جان بستان يعنى بنمى ارزد
يک جان چه بود صد جان يعنى بنمى ارزد
عشق تو خريدم من بر جانش گزيدم من
عشق تو بجان اى جان يعنى بنمى ارزد
چون روى تو ديدم من از خويش بريدم من
کردم دل و جان قربان يعنى بنمى ارزد
دل شد چو غمت را جا سر رفت درين سودا
آن سود بدين خسران يعنى بنمى ارزد
درياى غم عشقت گر غرق سرشگم کرد
آن بحر بدين طوفان يعنى بنمى ارزد
گر خانه کنم ويران گنجم دهد آن سلطان
آن گنج بخان و مان يعنى بنمى ارزد
يک بوسه از آن بستان وندر عوضش جان ده
والله که بود ارزان يعنى بنمى ارزد
خون گرچه بسى خوردم عشق تو بسر بردم
(فيض) اين بنگر با آن يعنى بنمى ارزد