شماره ٣٩٢: شراب عشقم اندر کام جان شد

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شراب عشقم اندر کام جان شد
ز جانم چشمه حکمت روان شد
ز ترک کام کام دل گرفتم
چو در دوزخ شدم دوزخ چنان شد
زخواهش چون گذشتى در بهشتى
مکرر من چنين کردم چنان شد
چو دل ديد آنجهان بيزار شد زين
ز حق آگه چو شد زان هم جهان شد
جهان شد زينجهان و از جهان دل
فراز هر مکان و لامکان شد
بخدمت از بزرگان ميتوان بود
بهمت از ملايک مى توان شد
بنام دوست از خود ميتوان رفت
بياد دوست بى خود مى توان شد
بفکر عشقبازى دير افتاد
دريغا عمر (فيض) اکثر زيان شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید