شماره ٥٣٧: اى وصل تو جانفزاى عاشق

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى وصل تو جانفزاى عاشق
وى ياد تو دلگشاى عاشق
ذکر خوش تو حلاوت او
نام تو گره گشاى عاشق
اى روى تو والضحى و مويت
و الليل اذا سجاى عاشق
مويت کفرست و روى ايمان
اى مايه ابتلاى عاشق
دردش از تو دواش از تو
اى راحت و اى بلاى عاشق
تو با وى و او ترا طلبکار
وصل تو خرد رباى عاشق
در روى تو بيند آنچه خواهد
اى جام جهان نماى عاشق
از تو آيد بتو گرايد
اى مبداء و منتهاى عاشق
جان ميکندت فدا چه باشد
گر به پذيرى فداى عاشق
در حنجره ملک نباشد
آن نغمه دلرباى عاشق
در حوصله فلک نگنجد
آن ناله چون دراى عاشق
اى باعث هوى هوى صوفى
وز بهر تو هاى هاى عاشق
پيوسته تو از براى خويشى
هرگز نشوى براى عاشق
هرگز نشدى بمدعايش
اى مقصد و مدعاى عاشق
او را يک کس بجاى تو نيست
دارى تو بسى بجاى عاشق
هم قوت دل و روان اوئى
هم قوت دست و پاى عاشق
(فيض) است دعاى تو چه باشد
گر گوش کنى دعاى عاشق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید