شماره ٥٥٤: در دلم تا جاى کرد از لطف آن رشگ ملک

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در دلم تا جاى کرد از لطف آن رشگ ملک
غير او تا ثبت کردم غيرت او کرد حک
گفت فارغ ساز بهر من فان القلب لى
گفتمش از جان برم فرمان فان الامر لک
رو بوصل تو نبردم چند گشتم کو بکو
اى دل سرگشته خون شو وز ره چشمم بچک
اشگ خونين از جگر ميريز بر روى زمين
آه آتشناک ار جان ميرسان سوى فلک
در جحيم نفس باشى چند با شيطان قرين
در بهشت جان درآى و همنشين شو با ملک
گر تو مردى با هواى نفس ميکن کار زار
ورنه مانند زنان چادر بسر بند و لچک
بگذر از دنياى دون و سعى کن بهر جنان
بهر حور العين گذر کن زين عجوز مشترک
او بدور تو محيطست و توئى غافل ازو
در ميان آب و غافل ز آب ميباشد سمک
آب و تابى در سخن بايد که تأثيرى کند
اشگ و آهى بايدت اى (فيض) آوردن کمک



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید